خیرالله اصغری پدر شهید محمد اصغری پس از یکماه زندگی در خانه جدید در اولین شب سال نو بر اثر بیماری دار فانی را وداع گفت.
محمد اصغری نوجوان ترین شهید شهرستان نکا تنها با ۱۳ سال سن در سال ۱۳۶۳ در مریوان به شهادت رسید.خیرالله اصغری پدر شهید با بیماری های آلزایمر و پروستات و زخم بستر در ولیجه محله یکی از روستاهای نکا زندگی میکرد.
۰۳ فروردین ۱۳۹۴
تولد [سن هنگام شهادن 13 سال و 7 ماه]
شهید محمد اصغری (1352_1363) متولد روستای زیبای ولیجی محله شهرستان شهید پرور نکا استان مازندران است. محمد اصغری در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد ، مادرش سیده طاووس [؟؟] و پدرش خیرالله نام داشت.
تحصیلات ؛ خانواده و ازدواج [سوم راهنمایی][مجرد]
محمد اصغری در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت ، تحصیلات را در مقطع سوم راهنمایی با موفقیت پایان رسانید .شهید بزرگوار مجرد و فرزند سوم خانواده بود.
شهادت [بسیجی_لشکر25کربلا_مریوان] [شهید سال پنجم جنگ تحمیلی]
محمد اصغری در عضویت بسیجی در لشکر 25 کربلا به اسلام خدمت می کرد که در 1363/10/27 هجری شمسی در منطقه مریوان شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت . پیکر پاک شهید اصغری در مورخه 1363/11/01 تشییع و در امامزاده ابوالحسن کیا در زادگاهش دفن شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
فرازهایی از وصیتنامه شهید محمد اصغری
بارالها چگونه می توانم شکر بی پایان تو را به جا اورم با اینکه نعمتهای زیادی به من عطا کردی و یکی از ان نعمتها که به من ارزانی داشتی این است که عازم جبهه گردم و دین خود را به قران و ملت ایران ادا کنم تا بتوانم در مقابل کفر و ستم بیدادگران شرق و غرب و مزدوران داخلی قرار گیرم و خون خود را نثار دین محمد (ص) و مکتب خود کنم. خدایا نیروی ایمانم را زیاد گردان تا بتوانم بر هوای نفس خود غالب گردم و بر نفسم پیروز شوم تا بتوانم به معبود خود تقرب پیدا کنم. خدایا تو خودت میدانی که گلوی تشنه من با اب سیر نمیشود بلکه شهادت را نسیب من گردان تا با شهادت سیراب گردم.
و اما صحبتی با شما امت شهید پرور و قهرمان : از شما به عنوان یک برادر کوچک می خواهم که وحدت را حفظ کنید و دو دستگی به وجود نیاورید و از اختلافات شخصی و گروهی بپرهیزید که دشمن از این اختلافات ما خوشحال خواهد شد . برادر اگر نتوانستم در سنگر مدرسه قبول شوم امیدوارم که بتوانم در دانشگاه جبهه قبول شوم و بتوانم هم شاگرد علی اکبر و علی اصغر و حضرت قاسم باشم و اموزگارم حسین باشد و از او درس شجاعت شهامت شهادت را بیاموزم. سخنی با برادران حزب الله محله مان این است که ادامه دهنده راهم باشند و نگذارند اسلحه من به زمین بیفتد و دست جنایتکاران به اسلحه من برسد و همیشه گوش به فرمان امام باشند و مسجد را پر کنند
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار